کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در نیمه شعبان

شاعر : محمدحسین ملکیان     نوع شعر : مدح     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن     قالب شعر : غزل    

وقـتی مسـاجـد تـشـنۀ یک خـتم قـرآنـند            در گیر و داری که خیابان‌ها چراغـانند

وقـتی برای بـسـتۀ درها کـلـیدی نـیست            وقـتی تـمـام قـفـل‌ها سر در گـریـبـانـند


می‌آیی و «اِنّا فَـتَحـنا» روی لب داری            یـعـنی بـرایت کـارهای سـخـت آسـانـند

ارباب‌ها و خـواب‌هـای بَر پَـر قـوشـان            از چند شب قبل از ظهور تو پـریشانند

احـوالـشان آن لحـظـه بـاید دیـدنی باشد            وقتی مُعبّرها تو را «منصور» می‌خوانند

می‌آیی و یک عده بر خود سخت می‌لرزند            می‌آیی و یک عـده قَـدرت را نـمی‌دانند

من در خیابان‌هایمان گَز می‌کنم نذرت!            وقـتـی تـمـام چـشـم‌ها دنـبـال مهـمـانـند

: امتیاز

زبانحال صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در نیمه شعبان

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

من همان چـشـم امـیـد امـت پـیـغـمـبرم            مهدی صاحب زمانم، بی‌کسان را یاورم

وارث بر حـق تـیـغ ذوالـفـقـار حـیـدرم            آمدم دنــیــا بـــرای انــتـــقـــام مـــادرم


اهل عالم الگوی من هست زهرا مادرم

وارث خـون حـسـین و داغ‌های کـوثرم

می‌شود این عالم از دلدادگی سرشار باز            می‌شود بخت همه بیچـارگان بـیدار باز

می‌شود در خانه‌ها عشق و صفا بسیار باز            می‌شود تکرار، عـدل حـیدر کـرار باز

بدترین‌ها دور گردد، بهترین دوران رسد

من به دنیا آمدم تا حق به حق‌داران رسد

آمدم تا کـشتی دین، روی بر ساحل کند            حق رسیده تا که باطل را به زیر گِل کند

باز محشر در جهـان نام ابوفـاضل کند            انقلاب کـربـلا را کـار من کـامـل کـنـد

شاهکاری می‌کنم چون خیبر و بدر و حنین

من به دنیا پا نهـادم، یا لـثارات الحسین

وعـده‌ام با مجـتـبـایی‌های امت در بقـیع            هر دوشنبه می‌شود معنا قیامت در بقیع

شیعه گریه می‌کند یک روز، راحت در بقیع            روضه می‌گردد به پا، ساعت به ساعت در بقیع

کـن مهـیای ظـهـورم آسـتـانت را بـقـیع

می‌کَـنَـم شـرِ تـمام دشـمـنـانت را بـقـیع

من قـرار بی‌قـراران، من امـید نا امـیـد            قبل خلقت داده حق، روز ظهورم را نوید

اولیا که جای خود، در انبـیا دارم مرید            حضرت صادق ز جا برخاست تا نامم شنید

ای مسلمانان! همه اسلام یاری من است

بهترین طاعت همان چشم انتظاری من است

تشنگان من آبم و هر چه به غیر از من سراب            آی سائل از کسی جز من نمی‌گیری جواب

هست آمیـنم کـلـید هر دعـای مستجـاب            رو مزن بر هر سیه‌رو، شب ندارد آفتاب

نیست حرف از آشنایی تا که من در غربتم

روز دنیا را سیه کرده است شام غـیبتم

آی مردم نیمه شعبان‌های سابق پس چه شد            ندبه‌ها و جمعه‌های غرق هق‌هق پس چه شد

در غم معشوق، بی‌تابی عاشق پس چه شد            صبح‌ها و چله‌ها و عهد صادق پس چه شد

جان فـداها یـادتـان رفته چرا جانـانـتان

بوی هرچه غیر یوسف می‌دهد کنعانتان

الامان از بی‌وفـایی، وای بر بی‌عـارها            چون حسن از دوست و دشمن کشم آزارها

آه افـتـاده عـقـب امـر ظـهــورم بـارهـا            رسم یاری این نبود ای یارها، ای یارها

در نـیـاید از فـراق من چرا فـریـادتـان

غافلید از من که هستم لحظه لحظه یادتان

خوش به حال آنکه دردش چشم خونبار من است            شعبه‌ای از کربلا در قلب انصار من است

در زمین هرجا حسینیه است، دربار من است            هر که کارش گریه بر زینب بُود یار من است

چشـم امّـیـد قـیـام زیـنـب کـبـری مـنــم

مقصـد پـایـانـی کـشـتـی عـاشـورا مـنم

اهل عالم عمه ما غم فراوان دیده است            اهل عالم عمه ما داغ طفلان دیده است

اهل عالم عمه ما شام ویران دیده است            اهل عالم عمه‌ ما چوب و دندان دیده است

اهل عـالم عـمه ما دل پـریشان گشت آه

اهل عـالم عمه ما سنگ باران گشت آه

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی و عدم توجه به توصیه های علما و مراجع در مصرع دوم ابیات؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

اهل عالم الگوی من هست زهرا مادرم            از فــلانـی و فـلانـی آبـروهـا مـی‌بــرم

ای مسلمانان! همه اسلام یاری من است            زاهدان! طاعت فقط چشم انتظاری من است

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : مربع ترکیب

خــدا را جـلـوۀ دیـگـر مـبـارك            یـم تـوحـیـد را گـوهـر مـبـارك

سـپـهـر نـور را اخـتـر مـبارك            عـلـی بـر آل پـیـغـمـبـر مبارك


كـنـد دل دم بـه دم یـاد مـحـمـّـد

كـه شـد تـكـرار مـیـلاد مـحـمّد

خــرد را رهـبـری آگــاه دادنـد            جـوانـان را چــراغ راه دادنــد

سپـهـر مـعـرفـت را مـاه دادنـد            ولایـت را ولـــی‌الــلــه دادنـــد

ولـی الله ولـی در بــر گـرفـتـه

مـحـمـّد یا عـلـی در بر گـرفته

سپهر عصمت و تقوی قمر زاد            عروس حضرت زهرا پسر زاد

به خَلق و خُلق و خو پیغامبر زاد            كه خیرالخلق را خیرالبشر زاد

شـگـفـتـا بـاز احـمــد آفـریـدنـد

مــحــمـّد را مــحـمـّد آفـریـدنـد

سراپا نخلۀ طور است این طفل            همه نورٌ علی نور است این طفل

تمام شور عاشوراست این طفل            بگو قرآن منشور است این طفل

كلام یوسف زهرا گواهی است

كه او ممسوس در ذات الهی است

تمـاشـایـش ز زهرا می‌برد دل            تـجـلّایـش ز بـابـا مـی‌بــرد دل

نه او تـنهـا ز لـیـلا می‌بـرد دل            ز اهل الـبیت یكجـا می‌بـرد دل

حسین بن علی را نور عین است

علی آری علی بن الحسین است

دعـای نـور در مـرآت رویـش            نـوای وحی در خـون گـلـویش

حـدیث عـشـقِ بابا گـفـتـگـویش            نگـاه حـضرت عـبّاس سـویـش

امامت از جـمالش در تجلاّست

نگاهش گه به زینب گه به لیلاست

دو چشمش چشم حقّ بین پیمبر            دو ابـرو ذوالـفـقـار شیـر داور

دو بازو بازوی عبّاس و حیدر            دو لعل لب نه، دو یاقوت احمر

از او بیت ولایت گـشته گـلشن

حسین بن عـلی چشم تو روشن

ســیــادت بــنـــدۀ او بــنـــدۀ او            شـــهـــادت زنــدۀ او زنــدۀ او

شرف، ایـمـان، ادب، پایـندۀ او            پـــیــام كــربــلا در خــنــدۀ او

چه كویم هر چه گویم بهتر است این

تعـالی الله عـلی اكـبر است این

دلش دریای ایـمان حسین است            درون پیكرش جان حسین است

جمالش عید قربان حسین است            ببوسیدش كه قرآن حسین است

به خاكش دل به پایش جان فشانید

به چشم و ابرویش قرآن بخوانید

ســـلام الله بــر مــاه جــمـالـش            صفات الله در خلق و خصالش

جلال الله زهـی قـدر و جلالش            ولــی الله بــیــنــای كـــمــالــش

رخش نادیده شمع محفل ماست

زیـارت‌نـامه‌اش لوح دل ماست

سلام از مـات ای روح معـانی            عــلـی‌اكـبـر رســول اللهِ ثـانـی

نــبــوّت را كــتــاب آســمـانـی            ولایـت را فـــروغ جــاودانــی

علی، زهرا، پیمبر، بر تو نازد

پدر تا صبح محشر بر تو نازد

تو حقّ را از ازل در خویش دیدی            تو در قلب پـدر شـور آفـریدی

تو دل از هر چه جز جانان بریدی            تو بانگ ارجعی را می‌شـنیدی

به پـاس حـقّ مـقـاوم ایـسـتادی

به «میثم»نه به عالم درس دادی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : سیدرضا مؤید نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

مـنّت خـدای را که شب غـم سـرآمـده            صبـح وصال با هـمه خـوبی بـر آمده

در مـشـرق جـلالت خـورشـید کـربلا            مـاهـی ز آفــتــاب فـروزان‌تــر آمــده


خورشید هم به گرد شکوهش نمی‌رسد            این مـاه کـز حـریـم حـسـیـنی بر آمده

زیـبا رخـی که آمده در خـانـۀ حـسـین            پیـغـمـبـر است یا که عـلـی اکـبر آمده

درخلق و خلق و صورت و سیرت چنان نبی            بـاور کن ای مـدیـنـه که پیـغـمبر آمده

تبـریک بر حـسین که امشب پدر شده            لـیـلا عـروس فـاطـمـه هـم مـادر آمده

سرچـشـمۀ جـدا شده از کـوثـر بهشت            آئـــیــنــۀ تـــمـــام پـــیـــام آور آمـــده

دارد حسین شوق مضاعف که بهر او            تنهـا نه یک پـسـر که بر او یاور آمده

نام عـلـی بـرای حـسـین است افـتخار            این افـتـخــار بـا پـسـرش اکــبـر آمـده

آن خال هاشمی که ز زینب ربوده دل            سـیــراب بـوســۀ پــدر و مــادر آمـده

عشق مجسم است که در دیده جلوه کرد            روح مـجـرد است که در پـیـکـر آمده

گـیـسـوی او روایت حبل الـمـتـین کند            ابــروی ذوالـفـقـاری او صـفـدر آمـده

کمتر گلی به خوبی او دیده شهر وحی            گـلخـانه‌ای که آن همه گل پـرور آمده

زیـبـایی جـمـال عـلی را نداشـته است            هرجا ملک به صورت انسان در آمده

یوسف که دلبرانه دل از مصریان ربود            دیــوانــۀ کـرشـمــۀ ایـن دلــبــر آمــده

قـرآن کـند وجـاهـت یـوسف بیان ولی            یـوسـف بـیا بـبـیـن ز تو زیـبـاتر آمده

اکبر که حُسن از رخ او وام برده است            اکـبـر که چرخ در بر او اصغـر آمده

از منطقش مپرس که چون مصطفی بود            از صولتش مگوی که چون حیدر آمده

انـگـشـتــر رســالـت خــیــرالانــام را            از مـخـزن مـشـیـت حـق گـوهـر آمده

بـهـر دفــاع از حــرم قــدس کــربــلا            این تکـسوار عشق به جان و سر آمده

شش‌گوشه قبر حضرت او عقل دید و گفت            جـانم که پـیـش پـای پـدر با سـر آمـده

از ما سلام باد به شش‌گوشه مـرقـدش            آنــجــا کــه قــبــلــۀ حــرم داور آمـده

فردا بهشت عاشق و مشتاق زائری است            که امروز عاشـقانه سوی این در آمده

مـنت خـدای را که مـویّـد دوبـاره هـم            مدحـتگـر حـسـین و عـلـی اکـبـر آمده

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : حمید رمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

سلام ای ماه را جانان؛ سلام ای شاه را نائب            سلام ای درد را درمان؛ سلام ای قلب را صاحب

به مدحت کاری از دست غزل که برنمی‌آید            چگونه وصف تو گویند شاعرها در این قالب


تو قرآن حـسینی که خدا تقـدیم او کرده            که در هر سوره نه؛ هر آیه داری سجده‌ای واجب

ملائک در دلِ هفت‌آسمان تنها تو را دیدند            فراوانند انجم؛ کیست غیر از روی تو ثاقب؟

گمانم صبح میـلاد تو ای پیـغـمـبر ثانی            کسی ناقوس نشنیده؛ اذان می‌گفته هر راهب

هنر زیباتر است آن‌گاه که خرج علی گردد            بخوان مداح؛ بسم‌اله؛ بگو شاعر؛ بزن مطرب

الا ای جـارچی‌ها طـبل بردارید که آمد            عـلـی ‌بن ‌حسین ‌بن‌ عـلـی ‌بن ‌ابی‌طالب

چه جذابیتی داری که عباس از طلوع صبح            به نور روی تو مانده‌ست خیره تا دم مغرب

تو از راه آمدی تا پشت حق باشی و حق با تو            که از امروز می‌لرزد به خود هر ظالمِ غاصب

میان معرکه شانه به شانه با ابا الفضلی            کدام ابله گمان کرده که بر این دو شود غالب

تو برمی‌گردی ای شیرِ جوانان بنی‌هاشم            تو رجعت می‌کنی با آن امام حاضرِ غائب

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت سجاد امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : ترکیب بند

سـلامٌ عــلـی آلِ طـاهـا و یـاسـیـن            به این خلق و این خوی و این عزّ و تمکین

رخش مصحف فاطمه، حُسن، قرآن            پُر از«قدر» و«وَاللَّیل» و«وَالشَّمس» و«وَالتّین»


درود الـهـی بـر آن خُـلـق نـیـکــو            سلام محـمـّد بر آن خـوی شـیرین

نمـاز از خـضوعـش به پرواز آید            دعـا از نـفـس‌های او بـسـتـه آذین

بـه سـجـاده‌اش آسـمـان آورد ســر            به ذکـر دعـایش خـدا گـویـد آمـین

سلام خدا بر خضوع و خشوعـش

قیام و قعـود و رکوع و سجـودش

درود خــداونــد حَــیّ جــلــیــلــش            به قدر و کمال و جـمـال جـمیـلش

عجب نیست در مسلخ عشق و ایثار            اگر بـوسه بر دسـت آرد خـلـیـلش

عجب نیست کز عرشۀ عرش اعلا            طواف آرد از چـارسو جـبرئـیلش

سلاطین غلامش، خواتین کـنیزش            طـوایف مـریـدش، قـبایل دخـیـلش

حَـجـَر شـاهـد عـزت و اقـتـدارش            هـشـام بن عـبـد الـمـلـک‌ها ذلـیلش

بسا تخت شاهی فـرو رفت در گل

کـجـا حـاکـم گِـل شـود حـاکم دل؟

«هـشـام» اسـتـلام حـجـر تا نمـاید            در آن ازدحــامِ خــلایـق نـشــایــد

نه قـدری که از وی شود قدردانی            نه کس بود تا کس بر او ره ‌گشاید

بـه نــاگــاه دیــدنــد آمــد جــوانـی            که پیـوسـته او را حَجَـر می‌سـتاید

گـشـودنـد حُجّـاج از چـار سو، ره            که آن شـاهـدِ حُـسـن یـکـتـا بـیـاید

یکی خواست تا سر به پایش گذارد            یکی رفـت تا جان نـثـارش نـمـاید

یکی گفت نامش چه باشد هـشاما !

حسد را نگر- گفت: نشناسم او را

به ناگه «فرزدق» خـروشید در دم            که: این است نجـل رسـول مُکَرّم!

تو چون می‌کنی در مقامش تجاهل؟            من او را بِه از خویشتن می‌شناسم

نـمـاز است بی او یـقـیـن بی نتیجه            ثـواب است بی او خـطـای مـسـلّـم

تـعـالـیـم اسـلام از اوسـت جـاری            قـوانـین تـوحـیـد از اوست محـکـم

چـراغـی‌سـت بـر قــلـۀ آفــریـنـش            امـام است بر جـمـلـۀ خـلـق عـالـم

سلام و رکوع و سجود است از او

قـنوت و قـیام و قـعـود است از او

امـامی‌ست کـو را اُمـَم می‌شـنـاسد            کـریمی‌ست کو را کـرم می‌شناسد

صفا، مروه، مسعی، حَجَر، حِجر، زمزم            طواف و مطاف و حرم می‌شناسد

بیـابـان مکـه، مـنا، خـیف، مشعـر            سـماوات و لـوح و قـلـم می‌شناسد

زمـین می‌شناسد، زمـان می‌شناسد            عـرب می‌شـناسد، عجـم می‌شناسد

یم و قطره و ماه و خورشید، او را            بـه ذات الـهـی قــسـم مـی‌شـنـاسـد

سـلام خـدا بر اَب و جَـدّ و مـامش

مسلـمان بود هـر که دانـد امـامـش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

نــمـاز اسـت بـی او گـنـاه کـبـیـره            ثـواب است بی او خـطـای مـسـلّـم

مدح و مناجات با حضرت سجاد امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : مربع ترکیب

ارادت بـه نـــام عــلـی دارم و            پـنـاهـی بـه بــام عـلـی دارم و

دلی مـسـت جـامِ عـلـی دارم و            مــدال غـــلامِ عـــلـــی دارم و


به این نوکری و ارادت خوشم

خوشم در هوایت نفس می‌کشم

دخیلم به موی تو یا بن الحسین            دو دستم به سوی تو یابن الحسین

من و آرزوی تو یابن الحـسین            فـدای عـمـوی تو یابن الحـسین

دخیلم دخیل ضریحی که نیست

پناه من خسته غیر از تو کیست

بـه نــام ابـالـفـضـل راهــم بـده            نگـاهـی دمـی بـر نـگـاهـم بـده

ببـیـن خـسـته جانم، پـنـاهـم بده            بـرات خـلاص از گـنـاهـم بـده

فـدای تـو و نـام تـو؛ یـا عـلـی!

رسـیـدم سـر بـام تو؛ یا عـلـی!

تو که آمدی سجـده‌هـا پا گرفت            عبادت به لطف تو معنا گرفت

دعـا بـا دعـای تـو بـالا گـرفت            دعـای قـنـوت تو ما را گـرفت

به یک ربـّـنایت حـسیـنی شدیم

به لطف دعایت حـسـینی شدیم

تـویی زینت ذکـر و سـجـاده‌ها            تویی مـسـتـی نـاب این بـاده‌ها

تـویـی مـحـور صـبـر آزاده‌هـا            رهـایـم نـکـن در دل جــاده‌هـا

رهـایـم کـنـی راه گـم مـی‌کـنـم

تو را گاه و بی گاه گـم می‌کـنم

شب ظلمت و غم به سر می‌رسد            زمـان طـلـوع سـحـر مـی‌رسد

شـبـی از مـدیـنـه خبر می‌رسد            از این خاندان یک نفر می‌رسد

که بـانـی ایـوان طـلا می‌شـود

مدیـنـه خودش کـربـلا می‌شود

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سجاد امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

از این سو شهربانو با دلی خرسند می‌آید            از آن‌سو زینب کبری‌ست با اسپند می‌آید

حسین آغوش وا کرده؛ حسن تبریک می‌گوید            به استـقـبـال او عـباس با لبـخـنـد می‌آید


لب افلاک خندان شد؛ مدینه نورباران شد            که دارد عابدی بی‌مثل و بی‌مانند می‌آید

دل سجاده‌ها بیش از همه شاد است این شب‌ها            امامی که به او سـجـاد می‌گـویـند می‌آید

به عشق حیدر کرار او را هم علی نامید            چقدر این اسم روح افزا به این فرزند می‌آید

عرب را با عجم عهدی‌ست امشب تا خود محشر            به این وصلت بگو محکم‌ترین پیوند می‌آید

ز درگاهش کسی با دستِ خالی رد نخواهد شد            خوشا آنکه به این درگاه حاجتمند می‌آید

گدا خوب است کارش را به دست خلق نسپارد            اگر دست گدایی سمت زین العابدین دارد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

تو شدی دیـده که آمـال به جـنّت نکشد            سرو هم چون قد زیبای تو قامت نکشد

شـب مـیـلاد تو دکـانِ همه تـخـته شـده            مـاه در چـاه فـرو رفـته خجـالت نکشد


از گـدایانِ تو پرسیدم و گـفـتـند جواب            آنکه با توست دگـر مـنت دولت نکـشد

میـلِ نـقـاش، عـلی بود کـشـید امـا دیـد            قلمش جز به روی ماه تو صورت نکشد

چوبۀ پرچـم تو حکم عمود است به ما            گره‌اش وا نشد آنکس که علامت نکشد

دیـدنِ گـنـبـد تو آخـر دنـیـای من است            کار این چـشم دگر تا به قـیامت نکـشد

گفت اربـاب که او هم به تو آورد پـناه            هر چه جز شـانۀ تو بارِ امـامت نکشد

از همان بدو تـولـد به تو گفت اُمِّ بنـین            که محال‌ست تو کارت به شهادت نکشد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : سید حسین میرعمادی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : غزل

کِی نخل نجف چون تو رُطب داشته است            تنها توئی که چنین لقـب داشته است

هـنـگـام تـمـاشـای تو و وقـت نـمـاز            تکـبیر علی به روی لب داشته است


ای مـــاهِ بــلــنــدِ خــانــۀ اُمِّ بَــنــیــن            کِی با تو مدینه رنگِ شب داشته است

گـویند نقـاب را که از چهـره گرفت            یک هفته سپاهِ کُـفـر تب داشته است

یک روز پس از حـسـین به دنیا آمد            او قـبـل تــولـدش ادب داشـتـه اسـت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیرا به دلیل ایراد محتوایی حذف شد، فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱ 

کِی نخل نجف چون تو رُطب داشته است            کِی بنده چنین حضرت رَب داشته است

مدح و ولادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : مسعود یوسف پور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : ترکیب بند

شکفته شد گل روی مَلَک به عرش برین            رسـید مـاهِ شب چـارده به مُـلک زمین

شروع می‌کـنم آغاز شعـر را به رجـز            خلاف رسم تغزل، نه مثل آن و نه این


هنوز هم که هنوز است این خبر داغ است            تمام گـوش شو و پای این خبر بنـشـین

در انتظار عـلی بود خصم و در میدان            نـقـاب بر رخ عـبـاس زد شـهِ صـفـّـین

به گاه رزمِ ابالفضل، خصم لکنت داشت            تُ تُ تو کیستی ای ضّ ضّ ضربه‌ات سنگین

به یک اشارۀ تـیغـش از آن سر مـیدان            گـریـزد اسب، بـدون سـواره و بی‌زین

شکست پشت عدو را، جز این توقع نیست            که شیر داده به این شرزه شیر، اُمِّ بنین

رجز نخوانده به عجز آمدند و در نـاله

چنین بجـنگـد ابالـفـضلِ سـیـزده سـاله!

به جـنگ، اذن که از بوتـراب می‌گیرد            نخست مردم چـشـمش شـتاب می‌گـیرد

به ذمـۀ هـمه بی‌شک نـمـاز آیات است            اگـر نــقـاب زنـد، مـاهـتـاب مـی‌گـیـرد

فدای همت مـاهی که عکس دستـش را            فـرات در هـمـۀ عـمـر، قـاب می‌گـیرد

فدای غیرت شاهی که قـبل و بعد سفـر            بـرای زیـنب کـبـری رکـاب مـی‌گـیـرد

مدیح ساقی لب تـشـنه، مست باید گفت

ز خطبه خوانی او سال شصت باید گفت

به بام کعـبه زمانی که او قـدم برداشت            هرآنکه بود، ابالفضل را عـلی پنداشت

علی به دوش نبی رفت، کاش می‌گفتند            که ماه قوم قدم روی شانۀ که گذاشت؟!

از آن کمال و شکوه و وقار و سنگینی‌            دوباره کعبه گمان می‌کنم ترک برداشت

به ذوالـفــقـار نـبــودش نـیــاز آن بــالا            دو چشم داشت که گاهِ سخن به کار گماشت

نه کـربلا که عـلـمدار ما نخـستـین بار            به بام کعبه به یک یا علی علم افراشت

نـگـاه نـافـذ ســاقـی بـه بــاء بــســم الله            به قلب سنگی حجاج، بذر واهمه کاشت

نه مست جام که عمری‌ست مست عباسم

قـسم به کـعـبـه، مسـلـمان دست عـباسم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

جهان دیده‌ست نور آسمان را در زمین پیدا            که امشب ماه شد از خـانۀ اُم‌البنـین پیدا

حسن انگشتر خلقت، حسین آن را نگین، اما            اباالفضل آمد و حالا شده نقش نگین پیدا


علی آئینۀ رب، این پسر آئینه‌دار اوست            برای بهترین باید که می‌شد بهترین پیدا

به معنایی که او بخشید بر مردانگی سوگند            نشد دیگر زنی چون مادرش مردآفرین پیدا

همین که سر به خاک آورد و تسبیح خدا را گفت            سر پیشانی‌اش شد نقش فردوس برین پیدا

خدا را خواند واحد، شرم کرد از گفتن ثانی            که شد علم‌الیقین، عین‌الیقین، حق‌الیقین پیدا

چنان آسان به پرسش‌های مشکل می‌دهد پاسخ            که بر لب‌های مولا نیست غیر از آفرین پیدا

برای رتبه باید خوب را با خوب‌ها سنجید            اگر در زیردستان می‌شود بالانشین پیدا

اباالقاسم، ابوالقربه، قمر، باب‌الحوائج اوست            ولی از بین این‌ها شد ابوفاضل‌ترین پیدا

اگرچه واقفم بر "لایُقاس" اما ابایی نیست            برای این که در اوصاف باشد هم‌نشین پیدا

برای مصطفی در دین، برای مرتضی در زهد            برای مجتبی در حلم با او شد قرین پیدا

به لطفْ آئینه‌ای از "رحمة‌للعالمین" دارد            به رزمش شیوۀ رزم امیر المومنین پیدا

به سائل بهترین را داد، اما مثل بابایش            نشد در سفره‌اش جز اندکی نان جوین پیدا

چه جای عیب اگر دور‌وبرش امثال من باشند            که در هر خرمنی هستند چندین خوشه‌چین پیدا

"سَقاهُم ربَّهُم" را تا نمی‌خواندند در گوشش            برای امر سـقـایی نمی‌شد جانـشین پیـدا

تمام لشکـر دشمن اسیـر هـیبتـش هستند            همین که می‌شود با رزم‌ جامه روی زین پیدا

علی آنقدر بازوهای او را می‌زند بوسه            که انگاری یدالله است از این آستین پیدا

دودستی با دوشمشیر از دوسو مردانه می‌جنگد            چنان که می‌شود در دیده‌های ریزبین پیدا

به‌غیر از لحظه‌ای که اخم او را دیده در صفین            ندیده مالک اشتر هراسی در جـبین پیدا

به تیغ خـشم او شد محو از آئـینۀ تاریخ            اگر شد ناکثین و قاسطین و مارقین پیدا

به هرجا پرچم "هل من مبارز؟" را علم می‌کرد            هم‌آوردی نمی‌شد در تمام سرزمین پیدا

به قصد رزم تا می‌تاخت می‌دیدند که می‌شد            سر و دست و جنازه از یسار و از یمین پیدا

"اشداء علی الکفار" دشمن بود و با این حال            نمی‌شد در دلش از دوستان یک‌ذره کین پیدا

خجالت می‌کشید از زینب کبری از آن وقتی            که با ننگ امان‌نامه شده شمر لعین پیدا

زد آتش بر دلش آوای "این عمّی العباس؟"            از آن ساعت که شد از خیمه با صوت حزین پیدا

امان از لحظه‌ای که شیرمردی خسته و زخمی            زمین افتاده بود و گرگ‌ها شد از کمین پیدا

عمود خیمه را بابا کشید آن‌جا که دیگر شد            حکـیم بن طـفـیلی با عـمود آهـنین پـیدا

تمام کربلا از عطر یاس پیکری پر شد            به هرسو قطعه‌ای از عین‌‌ و با و آ و سین پیدا

تمام پیکرش بر خاک می‌لرزید آن دم که            شد از گودی صدای نالۀ "هل من معین؟" پیدا

کنار حضرت صاحب‌زمان در روضه‌اش هستند            پیـمـبرها - سلام‌الله‌عـلیهم‌اجـمعـین - پیدا

دوایش گفتن یک جملۀ "یا کاشف الکرب" است            اگر هرجای عالم شد دل اندوهگین پیدا

برای حضرت عباس طوری گریه کردم که            شده لبخند در روی کـرام‌الکـاتـبـین پیدا

گرفتم در دوعالم دست‌هایش را، یقین دارم            که در محشر برایم می‌شود حصن‌ِ حصین پیدا

دلم تنگ عمود آخر است، آن‌دم که خواهد شد            به چشمم گنبد زرد تو روز اربعین پیدا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطلب مصرع اول حذف شد

حسین از خاک دستش را چنان با بوسه برمی‌داشت            که گویی در زمین گردیده قرآن مبین پیدا

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفاعیل فعولن قالب شعر : قصیده

عید است و جهان روضۀ رضوان حسین است            از عرش الی فرش، گلستان حسین است

با گـریـۀ شوق نـبی و حـیـدر و زهـرا            چشم همگان بر لب خندان حسین است


تنها نه به سـویش شده فـطرس متوسّل            خلق دو جهان، دست به دامان حسین است

ای خـیل ملک! حرمت او پـاس بدارید            کاین طایرِ پر سوخته، مهمان حسین است

میلاد حـسین آمده سر تا به قـدم گـوش            زیرا که خـداوند ثـناخـوان حسین است

فطرس! طلب عفو کن از یوسف زهرا            العفو بگو، عـفو به فرمان حسین است

گـمـراه نگـردیـد! که مـصـبـاح هـدایت            تا روز جزا حُسنِ فروزان حسین است

آدم نـه فــقـط بــر در او بُــرد تــوسّــل            عالَم به سر سفـرۀ احـسان حسین است

آزادگی و غـیرت و ایـثـار و شجـاعت            این چار، الـفـبای دبـسـتان حسین است

با خـون شهـیدان بنـویـسـید و بخـوانـید            این بیت که سرلوحۀ دیوان حسین است

سـردادن و مـهـلـت به ستـمکـار ندادن            خط و هدف و مکتب و ایمان حسین است

گـر تـشـنـه لـبِ آب بــقــائـیـد، بـیـائـیـد            سرچشمۀ آن در لبِ عطشان حسین است

شیـعـه‌ست که تا دامـنـۀ صبـح قـیامـت            با آتش دل شـمع شبـسـتان حـسین است

ای شـیعـه مکـن بر دگـران باز درِ دل            این خانـۀ آتـش‌زده از آنِ حـسـین است

خونی که از آن یافت جهان رنگ خدایی            والله قـسـم خـون جـوانـان حـسین است

تا صبح قیامت به سر نیـزه عیان است            هفتاد و دو آیه که ز قـرآن حسین است

بر گوهـر اشکـش نـتوان یـافـت بهـایی            آن دیده که می‌گرید و گریان حسین است

در معـرکـۀ عـشق نگـه کن که بـبـیـنی            سرها همه چون گوی به چوگانِ حسین است

اعجـاز مـسـیـحا کـند از زخـم تن خود            هر کشته که افتاده به میدانِ حسین است

حق است اگر ناز فـروشیم به فـردوس            زیرا دل ما روضۀ رضوان حسین است

«میثم» اگر امروز ز قرآن خبری هست            این از اثـرِ فـتـح نـمـایـان حـسین است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سعید مسگرپور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

عـشقـش برای خـاطر ما آفـریده شد            در راستـای عـشـق خـدا آفـریده شد

آدم که نه، بهشت که نه، هیچ‌کس نبود            «کرب» و «بلا» و «کرب‌وبلا» آفریده شد


نور حسین در همه آفـاق جلـوه کرد            از آن بهشت و ارض و سما آفریده شد

پیـش از ندای عـامِ «اَلـَستُ بِرَبّکم»            آن اسـوۀ مـقـامِ «بـلیٰ» آفـریـده شـد

بر خاک کربلا جبل‌النور سجده کرد            آن‌گاه کعـبه، مروه، صـفا آفریده شد

مـعـراج قـتـلـگـاه مـهـیا شد و سپس            در مـکـه، سـرزمـین مـنا آفریده شد

مردانگی و غیرت و آزادگی و عشق            از خــون سـیـد‌الـشـهـدا آفـریـده شـد

«حا»، «سین» و «یا» و «نون» چو حروف مقطعه            نامـش چـنین هجا به هجا آفریده شد

تا نغـمه «رضاً برضائک» بلند شد            شعـر بـلـند صبر و رضا آفریده شد

آن «نفس مطمئنّه» به اشراق خون که رفت            در مـقـدمـش مـقـام فـنـا آفـریـده شـد

با گوشه‌چشم آن خَم محراب ابرویش            شـش‌گـوشـه‌ای برای دعا آفریده شد

با گریه بر حـسـین، برای جهـانـیان            سـر‌چـشـمـه‌های آب بـقـا آفـریده شد

«این آتش نهفته که در سینۀ من است»            از خـیـمـه‌هـای آل عـبـا آفـریـده شد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حامد حسین‌خانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ایمان قدم به خاک نهاد و یقـین شکفت            آیـات نـور در ظـلـمـات زمـین شکفت

آن کـشـتـی نـجـات بـرآمـد بـه مـوج‌ها            آن چشمۀ حیات و بهشت برین شکفت


خورشیدی از سپـیدۀ زهرا، شب عـلی            در دور دست دیدۀ اسـراربـین شکـفـت

قـنداقـه‌اش به دست رسـول وصال بود            لبخـند روی چهـرۀ روح‌ الامین شکفت

پـیـغــمـبـر بـهــار بـه آفــاق مــژده داد            در آسـمان پـنج تن آن پنجـمین شکـفت

فرمود خوش بشارت، آنک حـسین من            این حسن بی‌کرانه و حِصن حَصین شکفت

طوبی از این خبر به زمین سایه گستراند            در هر کرانه آیۀ زیتون و تین شکـفت

نامش طـنـین فکـنده در اجزای کائنات            آری چنین به گوش جهان این طنین شفکت

حتی خدا هر آینه تحـسـین خـویش کرد            در چار سوی عرش، گلِ آفرین شکفت

افلاک در سرور که شمس الضحی دمید            ادراک در سجود که حبل المتین شکفت

دریاست او که پا به کویر زمین گذاشت            بر تاج خاک، گوهر بالانـشین شکـفت

جان‌ها فـدای چـشمۀ لب‌های تـشـنه‌اش            زان خون پاک، سرو گلستان دین شکفت

یاسین که یا حـسین بدون سر است،‌ آه            در رستخیز نیزه به نور جـبین شکفت

انگـشترش اگرچه به یغـمای دیو رفت            نام عزیز اوست که بر هر نگین شکفت

با کـربـلای او به خـدا دسـت می‌دهـیم            دست خداست او که در این آستین شکفت

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

سحر آمد سلامش کرد و بعد از آن نمایان شد            بیابان چون توسل کرد بر او زود باران شد

از آن اول به دستش داشته حاجت‌روایی را            برای فطرس زخمی ببین قنداقه، دامان شد


خدا هر آنچه را که داشت در دست حسینش داد            عجب دستی میان سفرۀ خلقت نمکدان شد

در این گردش در این دواریِ حق مدعائی ها            فقط عین دو چشم اوست در این حلقه، عرفان شد

به آبادیِ مهرش، آبها هم غبطه‌ها دارند            به صحرا چونکه نامش رفت آنجا هم نیستان شد

به یاد جایگاهـش گـریۀ بـسـیار کرد آدم            همینکه اشک را با او گره زد، آدم انسان شد

همین یک قطره اشکِ آدم از چل سال برتر بود            که با این قطره، برگشتن به جنت نیز آسان شد

به روز اول خلقت خدا هم روضه‌اش را خواند            نه باران که از آن لحظه در عالم اشک‌ریزان شد

به وقت گفتن از او خوش‌ترین غم می‌رسد از غیب            اگرچه چشمِ ما گریان لب ما نیز خندان شد

به منبر رفت تا جاری کند حرف خدایش را            همه دیدند روی نیـزه‌ها قاری قـرآن شد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : ترکیب بند

خونِ خدا اگر شد، روزی نثار اسلام            مائیم و سربـلندی، در سایه‌سار اسلام

دارد حـقیقتِ امر، امروزه می‌درخشد            آفـاق پُـر شـد از نـور آشـکـار اسـلام


آوازۀ شریعت، از هر مناره جاری‌ست            چـشم تـمـام دنـیـا، مـحـو وقـار اسلام

بی‌شک اجابتِ حق، یعنی اجابتِ دوست            لبیک یا حسین است، اول شعار اسلام

جز بیرق حسینی، دین پرچـمی ندارد            نـام و نـشان مـولا، شد اعـتبار اسلام

هـیهـات من الـذله، از هر که بر نیاید            این نقل قـول بـاشد، از اقـتـدار اسلام

اسـلام از مُـحـرم دارد هر آنچه دارد            بالا گرفته از لطفش کار و بار اسلام

از قید جان گذشت و سر را گرفت بر دست            هر کس که شد شبیه، او پاسدار اسلام

لب‌های ما همیشه، گرم شهادتین است

قرآن ما علی و، اسلام ما حسین است

در جان شعرِ شیعی، بیت الغزل حسین است            در مَردی و مُروّت، ضرب المثل حسین است

چشم و زبان و جانِ پرورگار من اوست            آئـیـنـۀ خـدایِ عـزّ و جل حسین است

گفتم حسین و کامم، شیرین شد از کرامت            فریاد می‌زنم احلی من عسل حسین است

رو می‌کنم به حقْ تا، رو می‌کنم به تربت            حیَّ علی الصلاتم، حیَّ علی الحسین است

دنــیـا بــزرگـواری مـانـنـد او نــدارد            برتر ز هر بزرگی، شیخ اَجلّ حسین است

اسـباب دستگـاهـش، هم احـترام دارد            آوازۀ هر آنچه طبل و کتل حسین است

زرتـشتی و مسیحی، زوار اربعـیـنش            بـانیِ اتـحـادِ بـینِ مـلـل حـسـیـن است

ترس از ابد ندارم، بـیم از لحـد ندارم            امید شیعیان از، صبح ازل حسین است

در محضرش نگفتم سخت است مشکل من            گفتم به مشکلاتِ خود راهِ حل حسین است

با حُسن خـلـقِ آقا، از خَـلـق بی‌نـیازم            می‌گیرد آن که سائل را در بغل حسین است

او حضرت کریم و، من همچنان فقیرم

عـیدی خود از آقا یک کـربـلا بگیرم

این نـو رسـیـده دُرِّ نایاب بود از اول            وی نام دیگرش عشقِ ناب بود از اول

بر سَرْ درِ رفـیعِ جـنت، جـمـال مـولا            پیش از شروع خلقت، در قاب بود از اول

با اولین نگاهـش، دل برده از ملائک            گل خندۀ ملیـحـش، جذاب بود از اول

پیشانی‌اش چو خورشید از عرش می‌درخشد            مبهوت روی ماهش، مهتاب بود از اول

بعد از امامتـش نه، از صبح آفـرینش            ارباب زاده بود و، ارباب بود از اول

تا سمت بارگاهش، من هم پری بگیرم            این دل شبیه فطرس، بی‌تاب بود از اول

دیدار حـضرتـش را اذن دخـول بـایـد            زائـر مــؤدّبِ بـر، آداب بــود از اول

ذریـه‌اش شـهـیـدِ گـودال شـد از آخـر            مردی که خود شهیدِ محراب بود از اول

رودم به سمت دریا، با گریه رهسپارم

از روضه نه ولیکن، از غصه حرف دارم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دنــیـا بــزرگـواری مـانـنـد او نــدارد            از قبل خلق سعدی، شیخ اَجلّ حسین است

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین مهدی پناه نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

دل! بـیـاور شـکـوه دلبـر را            سر! بیـاور قـدوم سـرور را

نیک بنگر به سـوم شـعـبان            نــــوۀ دوّم پـــیـــمـــبـــر را


فـاطـمه پاک کرد با دستـش            اشک شوقی که ریخت حیدر را

آب شد قـند در دل حـسـنش            دیــد تــا کـه رخ بــرادر را

عـرشیان در کـنار هم دیدند            جـلـوه‌های شـبـیر و شُبَّر را

فـطرس آمد شفا بگـیرد پس            روی گهواره می‌کشد پر را

فیض او ایـنچـنـین کند آزاد            از حـصار قـفـس کـبوتر را

آمـد اصـلا حـسـین دنـیـا تـا            وا کـند روی سـائلان در را

برو پس کـربـلا زیارت کن            شـبـی آن مـرقـد مـطهـر را

اینچـنـین محـو کن گـنـاهانِ            مـا تــقــَدّم وَ مـا تــأَخّــر را

کِی رهایم کند صف محـشر            آن که دارد هـوای نوکـر را

دارم از یار روزی اشک و            دارم از دوسـت دیـدۀ تر را

آه از آن ساعتی که زینب شد            روضه خوانش به نـالۀ غرّا

نبـض قـلب عـقـیـله تند شده            خنجـری کند می‌برد سر را

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

بر مشام خاکیان بخشیده جان بوی حسین            شد گلستان کل عالم از گل روی حسین

ماه شعبان را رسول الله خوانده ماه خود            چون نمایان می‌شود در آن مه روی حسین


دستِ خالی، دست ِپر، افلاکیان و خاکیان            هر که را دیدیم راهی می‌شود سوی حسین

جبرئیل از آسمان با سر می‌آید تا زمین            مست مست مست ِمست از نام دلجوی حسین

آی دنـیا، این حسابـش فرق دارد با همه            وای بر تو گر شود کم، یک سر موی حسین

می‌کند بر اهل باطل، خواب را زین پس حرام            زور بازوی عـلی و زور بازوی حسین

دارد از کار جهان کم کم گره وا می‌شود

سـرور آزادگـان تـشـریف فرما می‌شود

کـرده غـوغـا مـهـربـانـیِ بـدون مـنـتـی            هر چه طوفان بود را برده نسیم رحمتی

آمده باب نـجـات ِکـل دوران‌ها حـسـیـن            می‌کشد شیطان ز دل امشب چه آه حسرتی

آمده آن کس که دارد مـهـربـانی‌های او            قـدّ سـنِّ حـضـرت حــوا و آدم قـدمـتــی

هر که هستی، هر چه هستی همره فطرس بیا            ای گنهکاران نباشد بهتر از این فرصتی

کـوری چـشـم تـمـام ابـتـران رو سـیــاه            فـاطـمـه آورده بـهـر دوش بابا زیـنـتـی

کـفـر آنـهـایـی کـه مـی‌دانـیـد بـالا آمــده

یـا عـلـی گـوئـیـد بـابـای عـلـی‌هـا آمـده

آیه والفجر در آغـوش کوثر، دیدنی‌ست            دومیـن شـیـر ِولـی الله ِاکبـر دیـدنی‌ست

آسمان جانم حسن، جانم حسن دارد به لب            شوق دیـدار ِبـرادر با برادر دیـدنی‌ست

عرش و فرش امشب همه هستند سرتا پای چشم            بس که آقازادۀ زهرا و حیدر دیدنی‌ست

اینکه روز اولش کرده شفاعت این چنین            دستگیری‌هاش در فردای محشر دیدنی‌ست

آن که او را جور دیگر دوست می‌دارد خدا            لیلی ِتا روز محـشر بی‌برابر دیدنی‌ست

شیرمردی که شود در کل عالم غیرتش            رمز ماندگاری ِدین پیـمـبـر، دیـدنی‌ست

آی اسلام ِ محمد، بیـمه هـستی با حسین

ماندگاریِ تو را، با خون زَنَد امضا حسین

در زمین و آسمان یکتاست، ای جانم حسین            مهربانی‌های او غوغاست، ای جانم حسین

می‌خرد دَرهم، سوا کردن نباشد عادتش            بس که مثل مادرش زهراست، ای جانم حسین

هر که با او در بیفتد را خدا خوارش کند            پرچم اربـاب ما بالاست ای جانم حسین

هر چه بد کردیم ما، او خوب بود، او خوب بود            بیشتر از ما به فکر ماست ای جانم حسین

داد سر اما به ذلت زندگی را سر نکرد            شیرمرد حضرت مولاست ای جانم حسین

ما رایت ِزینب کـبری به عـالـم یـاد داد            زندگی با او فقط زیباست، ای جانم حسین

آبرو خواهی اگر هم در زمین، هم آسمان

با حـسـین بن عـلـی بن ابـیـطـالب بـمان

خـانه کـعـبه به زیـر مـنتِ کـربـبـلاست            عـزت اسـلام هم از عـزت کـربـبلاست

هر که گوید روزگار معجزه گردیده سر            بی‌خـبر از کـیـمیـای تـربت کربـبلاست

اربعین به اربعین عالم همه در حیرت از            سفره‌داری‌های اعلی حضرت کرببلاست

هر که در این زندگی یک جور دارد حسرتی            شکر حق که در دل ما حسرت کرببلاست

ما اگر که ای خدا روزی بهشتی هم شویم            بینمان حتی در آنجا صحبت کرببلاست

السلام ای شهـر رؤیـایی ما، ای کـربلا

آه از حال خوشت، ای کـربلا ای کربلا

ای تـمام اعـتـقـادم، دوستت دارم حسین            حضرت باب‌المرادم، دوستت دارم حسین

هم در این عالم، هم آن عالم، تو تنها می‌رسی            وقت تنهایی به دادم، دوستت دارم حسین

روسیاه و کوچک و بی‌دست و پا هستم ولی            پای تو من ایستادم، دوستت دارم حسین

هر چه هستم، هر چه آمد بر سرم در روزگار            دل به غیر تو ندادم، دوستت دارم حسین

زیر خنجر، غرق خون، لب تشنه، زخمی، آه آه            باز هم بودی به یادم دوستت دارم حسین

رفت عمر و جان ندادم از غمت واویلتا

جان عباست ببخش این سخت جانیِ مرا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

داد سر اما به ذلت زندگی را سر نکرد

بچه شیر حضرت مولاست ای جانم حسین

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سیدروح الله مؤید نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب شب تکـامل امثال فـطرس است            حال دلـم شـبـیه به احوال فطرس است

این جانِ رنج دیده خریدار وصل اوست            این روسیاه، مشتری حال فطرس است


حاجت رواست هر که به این خانه رو کند            کـوی حـسین کـعـبۀ آمـال فطرس است

فطرس، به کوی دوست بَرَد هر سلام را            این پیک عشق بودن از اقبال فطرس است

مانده است آرزو به دل، از عرش هر ملک            این لذت وصال فقـط مال فطرس است

در حـسـرت زیـارت هر روزۀ حـسین            چشمان جـبرئیل به دنـبال فطرس است

ارباب من! کرم کن و اینبار فرض کن            این نیمه‌جان سوخته هم بال فطرس است

در کـربـلا به حـرکت پـرچـم نگـاه کن            این حرکت از نسیم پر و بال فطرس است

: امتیاز

ذکر مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مدینه

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل

غـمگـینم و شوقِ لـبالب از بیانم می‌رود           دارد غریب و خسته یارِ مهربانم می‌رود

دار و ندارم از وطن رخت سفر را بسته و           سست است زانوانم و تاب و توانم می‌رود


ای شهر پُر اندوه، ای کابوسِ کوچه الوداع           با خاطراتِ از مدینه مرثیه خوان می‌رود

مقصد به ظاهر کعبه اما راهیِ مقتل شده           پشت سرش اشکی روان از دیدگانم می‌رود

آورده با خود هر چه دارد را که قربانی کنَد           خورشید و ماه و کهکشان و آسمانم می‌رود

وقتِ اذان زل می‌زند تا بر علیِ اکبرش           یک بغض دردآلود، در صوتِ اذانم می‌رود

در هر قدم با غصه و دلشورۀ زینب مدام           یک داغِ دائم شعله‌ور در استخوانم می‌رود

بر خاک می‌نشیند و تا آب می‌نوشد حسین           جان می‌دهم! آرامش از روح و روانم می‌رود

این کاروان با آه بسته بندِ محـمل را اگر           بند دلم شد پاره چون جانِ جهانم می‌رود

بی‌تـابم و دلـواپـسم! تـنـدی نکن! آرامتر           «ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می‌رود»!

: امتیاز